کبوتر با کبوتر
میگویند زندگی ما سه نقطه عطف دارد ؛ تولد ، ازدواج و مرگ . از این سه مورد ، ما نظارت و تسلطی بر تولد و مرگمان نداریم . زمانی متولد میشویم و زمانی میمیریم و تعیین زمان و مکان و چگونگی این دو خارج از توان و امکانات انسانی ماست . چنین به نظر میرسد که در رویداد دوم یعنی ازدواج ، نقش انتخاب فردی تعیین کننده است .
ازدواج و کم و کیف آن برای ما امری از پیش تعیین شده و محتوم نیست . امروز بیشترمان اعتقاد داریم ، میتوانیم با انتخابی که هنگام ازدواج میکنیم ، خودمان سرنوشت و آینده فردی و خانوادگیمان را رقم بزنیم .
این تصور در زمانه ما تا حد زیادی با واقعیت مطابق است . در میان بسیاری از قشرهای اجتماعی ، ازدواج پدیدهای است که در نسبت مستقیم با سرنوشت و آینده فرد قرار دارد و از این رو فرد کاملا حق دارد برای سرنوشتش تصمیم بگیرد و آنچنان که دلخواه اوست دست به انتخاب همسر و شیوه زندگی خانوادگیاش بزند .
این انتخاب در دوره و زمانه ما هم البته کاملا و آنطور که غالبا پنداشته میشود ، انتخابی آزاد و فارغ از محدودیتهای اجتماعی نیست . همه ما پیش از تولد ، موقعیت اجتماعی معینی داریم . در خانوادهای متولد میشویم که جامعه جایگاه اجتماعی و اقتصادی مشخصی به آن اعطا کرده است . موقعیت اقتصادی و اجتماعی خانوادگی ما تعیینکننده جایگاه طبقاتی ما در جامعه است . این موقعیت طبقاتی ماست که تعیین میکند در طول زندگی با چه کسانی ارتباط مداوم داشته باشیم ، به چه مشاغلی رو بیاوریم و با چه کسی ازدواج کنیم .
پادشاه و گدا
در فیلمهای هندی یا فیلمهای قدیمی ایرانی ، بسیار دیدهایم قصه دختر خانواده میلیاردری را که در جریان اتفاقاتی غریب ، یک دل نه صد دل عاشق پسر کارگر یا شوفر تاکسی آس و پاس میشود . بسیاری از قصهها بازتاب رویاهای دست نیافتنی آدمها است و شاید بتوان گفت این دسته از فیلمهای سینمایی هم ، تصویر رویاهایی است که تحققشان در واقعیت بسیار بعید به نظر میرسد . در دنیای اجتماعی اطراف ما همه چیز طبقهبندی شده است . شهرها ، محلهها و بخشهای مختلفی دارد که جای زندگی مردمی از طبقات مشخص است .
بالاشهریها و پایینشهریها و تقسیمات پیچیدهای که در درون محلات این مناطق وجود دارد ، همه کمک میکند تفکیک و تمایز میان طبقات بیشتر و واضحتر شود . بخش مهمی از ارتباطات روزمره آدمها در همین محلهها میگذرد . این که در کجا زندگی میکنیم ، خود تا حدی تعیینکننده آدمهایی است که با آنها ارتباط خواهیم داشت . خیلی از ازدواجها در چارچوب همین روابط شکل میگیرد . این نوع روابط باعث میشود زن و مرد نزدیکی طبقاتی بیشتری با هم داشته باشند .
همه چیز شبیه هم
چیزهای دیگری هم هست که دخترها و پسرهایی را که موقعیت اقتصادی و اجتماعی مشابهی دارند به هم نزدیک میکند . جایگاه اجتماعی مشابه ، باعث شکلگیری ویژگیهای فرهنگی و روانشناختی مشابهی در افراد میشود . مثلا سبک زندگی کارمندان یا کارگرانی که درآمد تقریبا یکسانی دارند ، بسیار به هم شبیه است . خانواده آنها فضاهای اجتماعی یکسانی را تجربه میکنند ، فرزندانشان به مدارس دولتی شبیه به هم میروند ، از فروشگاههای مشابه خرید میکنند ، تفریحات مشابهی دارند و حتی جنس رفتار و گفتارهایشان به هم شباهت دارد تا آنجا که حرف همدیگر را بهتر میفهمند و بهتر با هم ارتباط برقرار میکنند .
میشود پیشبینی کرد که در بیشتر موارد گفتوگوی کارگر با صاحب کارخانه کمتر به نتیجه خواهد رسید تا گفتوگوی دو کارگر با هم . این واقعیت به خاطر حسننیت نداشتن کارگر یا صاحب کارخانه در گفتوگوی دوطرفه نیست ، بلکه بیشتر به این دلیل است که این دو نفر پیشینه فرهنگی متفاوتی با هم دارند و همین مسأله باعث سوءتفاهم ، برداشتهای نادرست و مجادلههای بسیار میشود .
معمولا بهترین دوستان ما افرادی هستند که موقعیت اجتماعی مشابهی با ما دارند . این واقعیت ، هم ناشی از ارتباطاتی است که ما به صورت ناگزیر بیشتر با افراد همسان با خودمان داریم و هم ناشی از تمایل خود ما به برقراری رابطه نزدیک با کسانی است که بیشتر آنها را به خود شبیه میپنداریم چون این دسته حرفمان را بهتر میفهمند و به عبارت دیگر با آنها ادبیات مشترکی داریم .
این مسأله در خصوص ازدواج و همسرگزینی هم تا حدود زیادی صادق است . بیشتر ازدواجها بین زنان و مردانی که دارای موقعیت خانوادگی اجتماعی و اقتصادی مشابهی هستند ، صورت میگیرد . ادامه دارد ...
بخش کلوپ ازدواج تبیان